یک زن عادی



بعد مدتها وقت چک اپ داشتم! فی الواقع نفس تنگی ها و بی حسی بازوهام مجبورم کرد . معاینه بالینی نشونی از مشکل قلبی نداشت فکر کنم استرس عاملشه اما دکتر بازم می خواد حتما اکو کنم . بهش گفتم چند وقت پیش ۵ کیلومتر توی جنگل مسابقه دادم پس احتمالا قلبم سالمه . چیزی نگفت یه هزارتایی آزمایش نوشت . ازم پرسید از خون دادن می ترسم؟! گفتم نه اتفاقا بیست نه ام وقت دارم برای اهدای خون! یه کم چپ چپ نگام کرد و گفت نه! گفتم دوست دارم خون اهدا کنم! گفت اینکارو نمی کنی!
خب بله فصل سرد به طور رسمی شروع شد . برای من پاییز معشوقه زیبای بد عهد و خیانتکاریه که همه غلطی می کنه اما بازم دوسش داری . به هر حال. مادرک بیماره . یه بیماریه بسیار دردناک و واقعا من فارسی این مریضی نمی دونم چیه اما تا حالا دو بار کشیدتمون بیمارستان . فعلا دکتر قرص ضد ویروس بهش داده تا ببینم با پایان دوره چی می شه.نمی تونم سرزنشش کنم به خاطر اینکه ترسیدنش! اما می دونم به زودی بهتر می شه منم می ترسم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فتوبلاگ 78 سوگماد میرطاهر اشعار احمدیزدانی Pat فروشگاه چوپ ترمووود ایران فروشگاه گیاه درمانی وبگاه شخصی حسین پورفرج